آن سيه دست،سيه داس،سيه دل که تو راچون گلي با ريشه از زمين دل من کند و ربود نيمي از روح مرا با خود برد نشد اين خاک به هم ريخته هموار هنوز!
شاخه اي بودم پيچيده بر آن قامت مهر
ناتوان، نازک، ترد...تندبادي برخاست تکيه گاهم افتاد،برگهايم پژمرد..تو گذشتي و شب و روز گذشت آن زمانها به اميدي که تو بر خواهي گشت پاي هر پنجره مات مي نشستم به تماشا، تنها...گاه بر پرده ابر، گاه در روزن ماه دور تا دورترين جاها ميرفت نگاه باز ميگشتم تنها، هيهات!!چشمها دوخته ام بر در و ديوار هنوزدوستت دارم بسيار هنوز.........!
نظرات شما عزیزان:
آپلود نامحدود عکس و فایل |
|
|